جدول جو
جدول جو

معنی پویه دوان - جستجوی لغت در جدول جو

پویه دوان
(اَ حَ)
صفت بیان حالت، پویه دونده: فرره، بسیار گریزنده و پویه دوان. (منتهی الارب). رجوع به پویه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیه دان
تصویر پیه دان
ظرفی که در آن پیه کنند، جای پیه
فرهنگ فارسی عمید
(وِ)
ضباح. ضبح. رقص. رقص. رقصان. فرار. فرّ. شطف و شطوف. مفر. وقصه. عسل و عسلان. (منتهی الارب). رمل. (صراح). خبب: ارتجح البعیر، جنبید شتر در پویه دویدن. (منتهی الارب). ارقال، پویه دویدن شتر. رجوع به پویه شود
لغت نامه دهخدا
روغن دان، ظرفی کوچک که در آن لحاف دوزان پیه کنند و سوزن در آن فرو برند تا چرب شود و آسان تر در جامه فرو رود و آسان تر برآید، ظرفی چوبی یا از پارچه که لحاف دوز پیه در آن دارد و روانی راسوزن در آن فرو برد، جای پیه لحاف دوزان که سوزن درآن فرو برند تا به سهولت در جامه دود، کیسه گونه ای چرمین که در آن پیه است و لحاف دوزان سوزن بدان چرب کنند، پیه سوز، مجازاً ساعت قراضه، ساعت بد و بی ارز و بدکار، ساعت بد که خوب کار نکند و غالباً یا تند و یا کند رود و یا بخوابد،
- مثل پیه دان، ساعتی بد
لغت نامه دهخدا
روغن دان، 0 ظرفی کوچک که در آن لحاف دوزان پیه کنند و سوزن در آن فرو برند تا چرب شود و آسانتر در جامه فرو رود و آسانتر بر آید، 0 پیه سوز 0، ساعت قراضه ساعت بدکار و بی ارزش 0 یا مثل پیه دان 0 ساعتی بد کار وبی ارز
فرهنگ لغت هوشیار